جمعه بود

خانه مادرگ بزرگ نشسته بودیم

حرف سریال کیمیا شد و کیوان و خرمشهر و جنگ و جنگ افزار های شاه و خیانت ها و رسیدیم به بنی صدر!

خواهرم پرسید چرا امام بنی صدر را رسوا نکرد چرا حکمش را امضا کرد که بعدا بخواهد عزلش کند؟

یادم نیست من گفتم یا زن عمو:اگر این کار را میکرد به او میگفتند میخواهد تفرقه ایجاد کند و به رای مردم اهیمت ندهد و ....

باز خواهرم میپرسد:خب این جزء اختیارات رهبری است که رییس جمهور را تنفیذ نکند

ما اگر قانون خودمان را خلاف مصلحت میدانیم!و برای مضلحت بناست از حق قانونی خومان بگذریم بعد هم توجیهش کنیم که نه مصلحت بود که خاک بر سر این قانون!

(البته خط گذشته برداشت خودم از حرف هاش بود)

عمه و مادر بزرگ بحث را جمع میکنند و میگویند ما اوایل انقلاب همه از این بحث ها میکردیم آخرش چه شد

هیچی همین که میبینی یک سری از خدا بی خبر اختلاس میکنند و اقتصاد هم پکیده! و ....(حرف های تکراری)

بعدا یادم می افتد که ای کاش این طور جواب داده بودم:

آیا محمد صلی الله علیه و آله میدانست زبیر با شمشیرش به جنگ علی میرود؟ بله که میدانست خود زبیر روایتی نقل میکند و میگوید پیامبر مرا ترساند از رویارویی با علی

اما باز به او لقب میدهد:سیف الاسلام زبیر!

چرا؟

حال آنکه او رسول بود و این ولی فقیه! او علم غیب داشت و از علم غیب این خبری نداریم!

آری رسول الله به زبیر لقب داد چون انوقت زبیر بد نبود ؛ بلکه گر لقب نمیداد عادل نبود!

من به زبیر لقبی را که هم اکنون حقش را دارد ندهم چون در آینده لیاقتش را از دست میدهد؟؟!!

منطقی است؟!