بسم رب الفاطمه

اینجا نه زمین است نه آسمان

اینجا را باید بدانی که  کجاست

اینجا قلب من است با تمام عشق ها و نفرت ها با تمام دیده ها و نادیده های من

خواستم از خودم بگویم دیدم چیزی ندارم

هیچ چیز

همه دارایی من دو دست بود

دو دستی که به نشانه که گدایی به در خانه زهرا دراز کردم

به او گفتم:

من آنطوری نیستم که تو میخواهی

آنسان هم نخواهم بود

اما من هم...

اما من هم گرچه از شما دورم

اما غریبه نیستم

من در ساحل عشق تو عشق پدرت عشق همسرت عشق فرزندانت شن بازی کرده ام

حیف

من گناهکارم،ظالمم،بی لیاقتم... میدانم همه را میدانم

اما شما ای خانم من

شما به بزرگی معروفید

میدانم انتظار بس بی شرمانه ای است

اما مرا بخواه

و آوازه بزرگواری تو در محشر به گوشم رسیده است

سرورم

دلی لایق تو ندارم

به خدا ندارم

اما فطرتم با توست

به خدا که با توست

من بی تو خواهم مرد

به خدا خواهم مرد

ای بزرگوار

ای خانم مهربان

من نا محرم نیستم

دستی هم به من بکش

تو را به خاطر شب های گریه آلود علی

تو را به خاطر روز های غربت حسن

تو را به خاطر سر حسین

تو را به خاطر آخرین منجی

نمیدانم به که قسمت بدهم

تو را به خاطر خودت و آن پهلو وآن بازو زخمی

مرا هم نگاه کن

بی تو میمیرم