ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم

ارزش ... ها


بحر امتحان ای دوست... گر طلب کنی جان را...

پرسید از سه نقطه هایم

که سه نقطه ها زیبایی های متن را از بین میبرد

خواننده را مبهوت میگذارند و خسته میکنند

و گاه از بس سه نقطه زیاد شده اند اصلا به حقیقت سه نقطه ها فکر هم نمیکنند

به او نگفتم آنروز

به شما میگویم امروز

سه نقطه ها ارزش کلامی است که از متن هم والاتر است

"ارزش هر انسان به حرف هایی ست که برای نگفتن دارد"

سه نقطه ها برای من حکم سه جلد کتاب قطور را دارد

که تمام صفحه هایش را به رنگ سفید! تذهیب کرده اند!

به قول بایزید:....

و همچنین میگفت چرا یک قرن یکبار به وبلاگ سر میزنی و به روزش میکنی

تو هم هر روز مطلبی بگذار

وقتی پایه های تو سست باشند تا نتوانی به آنان تکیه دهی

این که از آنان بنویسی سخت از هر کاری است

به دنبال محبت هستم زیرا که علم را به یقین راهی نیست

به قول بایزید!:

روشن تر از خاموشی،چراغی ندیدم،

و سخنی،به از بی سخنی،نشنیدم.

ساکن سرای سکوت شدم،

و صدرۀ صابری در پوشیدم.

مرغی گشتم؛

چشم او،از یگانگی

پر او،از همیشگی،

در هوای بی چگونگی،می پریدم.

کاسه ای بیاشامیدم که هرگز،تا ابد،

از تشنگی او سیراب نشدم

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سروش الف

دل آدمی بزرگترین این زندگی است...


سپیده که سر بزند

شاید در این بیشه زار خزان زده

گلی بروید شبیه آنچه که در بهار بوییدی

پس به نام زندگی

هرگز نگو هرگز

***

گاهی دل آدمی میگرد آن چنان که از درون خود میشوزد

و گویی تمام عواطفش را زنده زنده میسوزانند

جنگ آغاز میشود!

او سعی میکند تا با سلاح عقل به جنگ این آتش برود

اما عقل آماس کرده! اصلا در این جنگ،بیچاره نمیداند چه کند

به هر طرف یورش میبرد از طرف دیگر میسوزد!

اینجاست که آدمی گوشه ای مینشیند میخواهد طوری بنشیند که کسی ببیند!

اما دریغ که هیچ کس ندید!

او تنها و ذلیل سعی میکند توجه دیگری را گدایی کند

اما گاهی گدایی هم کارساز نیست

این بار همه چیز را از دست داده

و بار دیگر یک گوشه می نشیند این بار نه طوری که دیگران او را ببینند

او دیگر امیدی ندارد

سوسوی توجه دوستی قریب اعماق اقیانوس دلش را روشن میکند

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سروش الف

عباس


عباس

خداحافظ!

تمام شد

تا وقتی امثال سلحشور ها هستند

حتی منت سهمیه کنکوری که به فرزندت هم میدهند را بر سرت میگذارند!

چرا که از نظر آنان تو جنگیدی چه ربطی به کنکور پسرت دارد؟!

اصلا الان دیگر دهه شست نیست! دهه نود است!

عباس دلم گرفته

خیلی زیاد

دلم از خودم،از همه،گرفته

اشک های امثال سروش اینک بر روی نام عباس میچکد

حیف که بعضی فکر کردند عباس کشته جنگ است با مغزی شست و شو داده شده

آمده اند تا سهمشان را به تو بدهند،سهم آزادی!

نمیدانند که این تو هستی که سهمت را به آنان داده ای،سهم آزادگی!

 و اکنون رگ های تو برای همین امانت داری توست که پاره پاره میشود

عباس راستی از آن کولر ها و تلویزیون هایی که به پاس جنگیدنت گرفتی چه خبر؟

اگر هم گرفته باشی حالا پسرت زیر باد کولر از تلوویزیون رنگی میبیند

میبیند که روکش خونی تابوت تو پیراهن عثمان شده

عباس،سال نو مبارک!

 

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سروش الف

ماه!


مخففت هم کنند ماه میشوی!

                                                    محمد ابراهیم همت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سروش الف

قهرمان چادری

افتخار حقیقی

 

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سروش الف

ما تو را دوست داریم!


پائیز سال شصت و یک بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نقل همه مجالس توسل ابراهیم به حضرت زهرا(س) بود. هر جا می‌رفتیم حرف از ابراهیم بود.خیلی از بچه‌ها داستان‌ها و حماسه آفرینی‌های او را در عملیات‌ها تعریف می‌کردند. همه آن‌ها با توسل به حضرت صدیقه طاهره(س) انجام شده بود.به منطقه سومار رفتیم. به هر سنگری سر می‌زدیم، از ابراهیم می‌خواستند که برای آن‌ها مداحی کند و از حضرت زهرا(س) بخواند.شب بود. ابراهیم در جمع بچه‌های یکی از گردان‌ها شروع به مداحی کرد. صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود. بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. آن‌ها چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.ابراهیم عصبانی شد و گفت: من مهم نیستم، این‌ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی‌کنم!هر چه می‌گفتم: حرف بچه‌ها رو به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت رو بکن، اما فایده‌ای نداشت. آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی‌کنم!ساعت یک نیمه شب بود. خسته و کوفته خوابیدم. قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می‌دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو، الان موقع اذانه.من هم بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی‌دونه خستگی یعنی چی!؟ البته می‌دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می‌شود و مشغول نماز.ابراهیم بچه‌های دیگر را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد. بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا(س)!!اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه‌ی بچه‌ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیشتر تعجب کردم، ولی چیزی نگفتم.بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه‌ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کارهای عجیب او بودم. ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می‌خواهی بپرسی با این‌که قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!گفتم: خوب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می‌گویم تا زنده‌ام جایی نقل نکن.

بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی‌آمد. اما نیمه‌های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره(س) تشریف آوردند و گفتند:

نگو نمی‌خوانم، ما تو را دوست داریم

هر کس گفت بخوان تو هم بخوان

دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی‌داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.

 

 

 

منبع:کتاب: سلام بر ابراهیم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سروش الف

گربه ام آرزوست!

به قفس "شیر" ها نزدیک شدیم "گربه" ای مغرورانه راه میرفت

"شیر" تا نعره کوچکی کشید مراقبش! سوت کشید

من که فکر نمیکردم نعره های شیر! با سوت سوتک جوانکی خفه شود!

"گربه" همچنان مغرورانه راه میرفت

 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سروش الف

مساله غدیر در کلام آیت الله خامنه ای


بیانات رهبری درباره "مساله غدیر" (دو تا پاراگراف است فقط!)

            غدیر 84 در جمع دانشجویان دانشگاه امام صادق علیه السلام

                          

منبع اصلی:http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3328

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سروش الف

دو نوع پنچری


متن زیر از علی رهبر است(نقل به مضمون) نشر این مثال تنها با نشر نام"علی رهبر" جایز است(برای رعایت امانت)

 

***

ما دو نوع پنچری داریم نوع اول:از بیرون یه میخ میره داخل لاستیک خب همه جاده ها که میخ نداره البته اینجا لاستیک ها هم فرق داره نو تر ها مقاوم تر بود

نوع دوم:ربطی به بیرون نداره رینگ دوچرخه ما برآمدگی هایی دارد زیر لاستیک و این رو هی پنچرمیکند و اگر پنچری آن را بگیریم باز پنچر میشود

 

 

توضیح مثال در این لینک:http://alirahbar.ir/fa/masal/22

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سروش الف

توضیحاتی درباره مثال ها

پست زیر نیازمند اصلاحات!(ان شا الله بعدا):

 

 

دو تا حرف کوچیک: انتظار داشتم دوستان درباره مثال نظراتشون رو بگن چون واقعا برای من جای سواله چرا "مثال" جایگاه ویژه ای در کتاب خدا داره درحالی که ما در ریاضیات اصلا مثال رو داخل آدم نمیشناسیم!حالا دوستان ممنون می شوم نظر بدهند 

و مقدمه دوم بخشی از مثال ها رو (حدوددا اکثریت)از کانال آقای علی رهبر بر میدارم(که اگر اینطور باشه تو متن مثال میگم) که ایشون فرمودن استفاده از این مثال ها فقط با ذکر نام ایشون جایز هست دوستان اگر میخواهند در بحث ها استفاده کنند یا احیانا جایی نشر بدهند حتما علی رهبر رو ذکر بکنند (علی اش هم مهمه چون برادر ایشون ،حبیب الله رهبر، هم در اصفهان مشهور و صاحب نظر هستند) ضمنا این اصلا نشانه تکبر،خست،غرور و ... حجه الاسلام علی رهبر نیست وقتی کسی پیغام میده به مرحوم اقای بهجت و سوالش رو میپرسه و میگه من از اصفهانم ایشون پاسخ میدند: شما کسی مثل آقای رهبر رو دارید و از ما سوال میپرسید؟!.بلکه احتمالا دلایل دیگری دارد دارد که ممکن است یکی از انها ترویج سنت حسنه رعایت امانت باشد حالا از ایشون ان شا الله بعدا میگم اما شما میتونید عضو کانال ایشون(همراه رهبر) بشید و نظریات ایشون رو بشنوید و ببینید و شرح زندگی شون رو هم در قسمت هایی از کانال مطالعه کنید

https://telegram.me/hamrahrahbar1

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سروش الف