بسمه تعالی

با مطلبی نو دوباره شروع میکنم به نوشتن ترشحات ذهنی!

خیلی این دوره دوری از وبلاگ نویسی و دوستان عزیز وبلاگی برام سخت بوده

هرچند بودم و بعضا نظر میدادم

 

واسطه ای که میدانم حداقل دروغ نمیگوید میگفت دوستی داشتم!

که با او عقد اخوت بسته ایم

میگفت او را میشناسم بعضا کارهای خارق العاده میکند

آن واسطه به من میگفت آن دوست یک فرد عادی است

که اگر او را ببینی میگویی یک جوان دانشگاه صنعتی که بسیار درس خوان است

و ...

بگذریم!

خاطره ای تعریف میکنم که خالی از لطف نیست!

بخوانید شاید مبتلا به سوالی باشید که من!