شهیدی را می آورند نماز خانه

مدیر پشت میکروفون میگوید بچه ها وضو بگیرید برود نماز خانه میهمان ویژه داریم

من میفهمم چون پارسال هم همین لفظ مهمان ویژه را به کار برد

میرویم نماز خانه در را از جا کنده اند شهید نزدیک محراب روی یک میز ایستاده است

شاید هم نشسته است وضع استخوان هایش به هر دو حالت میخورد!

نزدیک تابوت میشوم و آرام فاتحه ای میخوانم و مینشینم

مروارید چشم های بچه های پاک مدرسه مان فرش نمازخانه را تطهیر میکند

نماز ظهر و عصر را به امامت آقای صغیرا و شهید محمد جواد 17 ساله میخوانیم!

تشییع پیکر شهید تا مدرسه راهنمایی را انجام میدهیم

در مدرسه راهنمایی مداح میآورند و پسر مدیر که درس حوزه میخواند کنار من مینشیند

تا مداح اسم امام زمان را میاورد ناله اش بلند میشود

مداح مدرسه مان میکروفون را میگرد و روضه حسن بن علی (علیه السلام)میخواند

مداح مداحی میکند بچه های راهنمایی هم مسخره بازی در میآورند

بچه اند دیگر! خودم این جور نبودم؟!

بچه های دبیرستان شهید را بدرقه میکنند

شهید جای دیگر کار دارد شامش را نخورد و رفت تا جای دیگر روضه بخواند

روضه مادر را!