بسمه تعالی

با مطلبی نو دوباره شروع میکنم به نوشتن ترشحات ذهنی!

خیلی این دوره دوری از وبلاگ نویسی و دوستان عزیز وبلاگی برام سخت بوده

هرچند بودم و بعضا نظر میدادم

 

واسطه ای که میدانم حداقل دروغ نمیگوید میگفت دوستی داشتم!

که با او عقد اخوت بسته ایم

میگفت او را میشناسم بعضا کارهای خارق العاده میکند

آن واسطه به من میگفت آن دوست یک فرد عادی است

که اگر او را ببینی میگویی یک جوان دانشگاه صنعتی که بسیار درس خوان است

و ...

بگذریم!

خاطره ای تعریف میکنم که خالی از لطف نیست!

بخوانید شاید مبتلا به سوالی باشید که من!

یک روحانی روز های جنگ تعریف میکند من همیشه دعا میخواندم چند دقیقه در هنگام نماز و مناجات ها

خیلی تلاش میکردم تا دعاهایم دل های رزمنده ها را نرم کند و به اشک برساند اما اها موفق نبودم اما یک جوانکی بود که هر چند کوتاه و به قول ما بد دعا میخواند همه را مجذوب میکرد

گذشت و آن جوان شهید شد برایم سوال بود چرا؟

از دوستانش پرسیدم او که بود دوستانش گفتند ما چیزی نمیدانیم فقط یک بار به ما گفت بیایید ههفت هشت نفره به دیدار آیت الله مدنی(از شهدای محراب) برویم که دیدار اهل علم توصیه شده است رفتیم این دوست ما سرش را پایین انداخته بود و متواضع نشسته بود آیت الله مدنی تا او را دیدند سر خود را فرود آوردند و بعد از لحظاتی گریان چشم های خود را به آن جوان گره زدند و این غزل از حافظ را خواندند که ابیات ابتدایی آن چنین است:

ای پیک راستان خبر یار ما بگو   احوال گل به بلبل دستان سرا بگو

بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان   با این گدا حکایت آن پادشاه بگو

ما محرمان خلوت انسیم غم مخور   بایار آشنا سخن آشنا بگو

 

جوان که التماس پیرمرد را میبیند سرش را بالا میآورد و در جواب این غزل حافظ را میخواند که ابیات ابتدایی ان چنین است:

 

 درد عشقی کشیده ام که مپرس *** زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار *** دلبری برگزیده ام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش *** می رود آب دیده ام که مپرس

روحانی جبهه ها وقتی این داستان را میشنود حالش دگرگون میشود و میخواند حدیث مهدی را!

آن جوانک چه داشت من و تو چه داریم

آن جوانک 17-18 ساله را چه چیز اینطور کرد که من 18 ساله را نکرده است؟

میشود پاسخی بدهید ای مردم!

دیگر آن دوست ویلچری به داشنگاه نمیاید و دیگر نمیبینمش برایم تندیسی از اراده بود که شکست و رفت خدایا تو را بهتر از من میشناسی و من تو را میشناسم او را هرکجا هست یاری کن و اراده ای ده که جبران معلولیت ش را بکند و در همه مراحل به تو رسیدن یاریش کن تا این نقص او را ز اهدافش و وسایل اهدافش(مثل دانشگاه) دور و منصرف نکند که تنها تو یاور مخلوقاتت هستی

شما هم دعا کنید برایش!تقریبا مطمئنم بخاطر سختی معلولیت و راه دور دانشگاه درس را رها کرد در حالی که دو سال برای کنکور درس خوانده!