ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم

۳ مطلب با موضوع «طنز» ثبت شده است

روز آخر قرنظینه(طنز)

احتمالا روز آخر قرنطینه اینجوری میشم:wink

 

وضعیت شما چجوریه؟!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سروش الف

به لطف خویش امام رئوف میخردم

ان شا الله تا سه جهار روز دیگه عازم حرم رضوی هستم!

خواستم دلتون بسووووووزه!

هرچند نزدیکی مادی بر نزدیکی معنوی به امام هیچ و ناچیزه!

اما خیلی ها برای همین نزدیکی مادی و قرب جسمی هم سر و دست میشکوندند

مثال بارزش مرحوم امام بود

از شما چه پنهون امسال واقعا خیلی گندکاری کردم!

سالهای پیش باز آدم نسبتا خوبی بودم میرفتم

اما فکر کنم امسال نیم نگاهی هم از ما دریغ...

نه چرا دریغ کنند؟!

کمشون که نمیاد!!!

به هرحال من بیشتر از شما به دعا احتیج دارم پس هی نگید التماس دعا هااااا!

همه رو دعا میکنم بالاخص اونایی که التماس دعا میگند!

به اسم میگم دونه به دونه ان شا الله!

استادمون میگفت اگه دیدی حال زیارت نداری زائر ها رو نگاه کن!

خیلی حرف بود برای من!

احتمالا تا بعد زیارت وبلاگ سوت و کور خواهد بود!

مثل شب های طوس!

دعا کنید برام

والسلام

 

 

پی نوشت:طرف زنگ میزنه وزارت اطلاعات میگه طوطیم گم شده! ماموره میگه خب به ما چه؟! طرف میگه خواستم بگم هرچی راجع به نظام مقدس جمهوری اسلامی گفت اعتقادات شخصی خوشه!!!

پی نوشت:این شعر علی فانی رو خیلی دوست دارم که میگه:

مگو که بی خردم هیچکس نمی خردم

کرامت تو به بالای دست می بردم

اگر جدا کنی از خود مرا، کم از صفرم

و گر کنار تو باشم فزون تر از عددم

گدایی درت از خلق، بی نیازم کرد

که در سؤال کسی جز تو را صدا نزدم

هزار بار شدم غافل از تو دیدم باز

فزونی کرمت سوی این حرم کشدم

زکثرت کرمت ای رئوف اهل البیت

خجالتی که کشیدم هماره می کُشدم

زهی کرامت و لطفت که دعوتم کردی

بجای آنکه گذاری به سینه دست ردم

مرا میان سگان درت پناه بده

و گر نه گرگ گنه حمله کرده می دردم

بهای یک ثمن بخس هم ندارم لیک

به لطف خویش امام رئوف می خردم

مرا به گلبن عشقش پناه داد رضا

اگر چه نیست به جز مشت خار در سبدم

نهاده ام به روی خویش نام «میثم» را

بهانه ایست قبولم کند، اگر چه بدم

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سروش الف

آقا من بگویم؟


معلم انقلابی درس فیزیک در دبیرستان سادات اصفهان(الگوی علمی حقیر در کل این سال های تحصیل استاد زاهدی)

داشت فصل آخر فیزیک را درس میداد

شکافت هسته ای!

توضیحاتی راجع به راکتور و میله های کنترل و جنس و کاربرد آن و.... میداد

که سوالی پرسید و گفت:خب،بچه ها پس قلب راکتور جای چیست؟

یکی از زیرک های کلاس گفت:

آقا من بگویم؟؛جای سیمان!

معلم خنده های زیر لب میکند و از غنی سازی و راکتور و سیاست میگوید!

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
سروش الف